فروشگاه نقره و انگشتر

انواع انگشترو گردنبند و دستبند

فروشگاه نقره و انگشتر

انواع انگشترو گردنبند و دستبند

غزل عاشقانه

غزل عاشقانه شعر عشق

غزل عاشقانه: از عشق… (شعر عاشقانه زیبا)

دستی که نان و نور به من داد می‌رود
من مرده بودم او که مرا زاد می‌رود
این روزها که می‌گذرد بی صدای او
تقویم پاره‌ایست که در باد می‌رود
از من مخواه آینه باشم که در دلم
یک چهره مانده و … مگر از یاد می رود
بودن برای او قفسی تنگ بود و حال
مرغ از قفس پریده و آزاد می رود (شعر عشق)
از عشق بیست سالگی ام حرف می زنم
مردی که در اوایل مرداد می رود
غزل عاشقانه: شعر از سیده کبری موسوی قهفرخی (شعر عشق)

غزل عاشقانه شعر عشق

غزل عاشقانه: بهایی بیشتر از سوختن (شعر عاشقانه زیبا)

در ذیل یک شعر عشق بسیار زیبا برای شما عزیزان در نظر گرفته ایم. در این شعر عاشقانه زیبا، شاعر نهایت هنرمندی را به کار برده است. این غزل عاشقانه را بخوانید.
من بهایی بیشتر از سوختن پرداختم
از جهانی دل بریدم با تو امّا ساختم
مرکبی جز عشق تاب این هیاهو را نداشت
سوی این فرجام مبهم تا بخواهی تاختم
شهره ی پرهیز بودم روزگاری دورتر
پیش چشمان غزلخیزت سپر انداختم
از یقین کهنه ی دیروزها چیزی نماند
من به پای عشق کافرکیشت ایمان باختم
حیرتم افزودی و بیگانگی آموختی
حال می بینم که آری جز تو را نشناختم
این غزل عاشقانه حتما توجه شما را جلب کرده است.

غزل عاشقانه: این را بدانید که بدون نظرات و انتقادات شما این صفحه بهبودی نخواهد داشت. بنابراین نظرات خود درباره غزل عاشقانه را برای ما بفرستید. (شعر عشق)

اشعار مولوی عاشقانه

اشعار عاشقانه مولانا (اشعار مولوی) : ای عاشقان ای عاشقان …

آخرین شعر از اشعار عاشقانه مولانا را با هم می خوانیم:

 

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

افتاده در غرقابه‌ ای تا خود که داند آشنا

 

گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود

مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا

 

ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته

زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا

 

ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده

ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا

 

این باد اندر هر سری سودای دیگر می‌پزد

سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما

 

دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله

امروز می در می‌دهد تا برکند از ما قبا

 

ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری

خوش خوش کشانم می‌بری آخر نگویی تا کجا

 

هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی

خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا

 

عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان

هر دم تجلی می‌رسد برمی‌شکافد کوه را

 

یک پاره اخضر می‌شود یک پاره عبهر می‌شود

یک پاره گوهر می‌شود یک پاره لعل و کهربا

 

ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او

ای که چه باد خورده‌ای ما مست گشتیم از صدا

 

ای باغبان ای باغبان در ما چه در پیچیده‌ ای

گر برده‌ایم انگور تو تو برده‌ای انبان ما

امیدوارم از این اشعار مولوی و درواقع اشعار عاشقانه  مولانا حظ و بهره کافی برده باشید.